یه عالمه حرف...

ساخت وبلاگ
سلاااام من دوباره اومدم بعد از این همه مدت...

خبرای زیاد جالبی ندارم ینی هم خبر خوب دارم هم خبر بد ولی خب امروز خیلییی پرانرژی ام...شاید دلیلش اومدن بهار باشه شایدم چون ساعت ۱۱ از دانشگاه زدم بیرون و یکی از مفید ترین روز ها بوده تا الان...انقد ذهنم پراکندس و حرف دارم که هی میپرم از این شاخه به اون شاخه حالا سعی میکنم مرتب تر بنویسم:)))

یه عالمه حرف......
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:36

سلااام 

زود بیاین ادامه نوشته که کلییی هیجان دارم...

یه عالمه حرف......
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:36

وقتی تازه این وبلاگ رو درست کرده بودم حالم بهتر بود شادتر بودم اما الان نمیدونم چی شده واقعا...شایدم میدونم ولی میخوام به خودم دروغ بگم..

یه عالمه حرف......
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:36

شده تا حالا خیلی ناامید و افسرده باشین ولی یهویی خوب بشین؟؟؟

یه عالمه حرف......
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:36

من خیلی اهل زندگی در گذشته ام...مخصوصا اگه یه موقعیت خاص مثل امروز باشه...امروز تولدمه یه کم در مورد مسائل قبلی که تو وبلاگ گفتم توضیح بدم:)) برچسب پاییز بیااا رو یادتونه؟؟پاییز اومد و رفت و من اصن نف یه عالمه حرف......ادامه مطلب
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:36

اوووه چقد هوا گرم شده آخههه البته خداروشکر من به همین حد هم راضیم اگه ابنجوری باشه خوبه گرم تر نشه حالا زوووده ولی بو و صدا و خنکی کولر رو دوست دارم یه حس آرامش خاصی به آدم میده میتونی ساعت ها تو روزای بلند تابستون دراز بکشی زیر باد خنک کولر و واسه آیندت رویا بسازی و برنامه ریزی کنی الانم اومدم بعد یه عالمه حرف......ادامه مطلب
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 5:10

اون شب که زرتی اشکم در اومد که هیچ کلا از چندین طرف رو اعصابم فشار بود... روز بعدش ینی یکشنبه(اخرین روز ماه رمضون) بود و ما بعد از افطار رفتیم خونه ی مامانم بزرگم اینا واسه شب نشینی...هر دفعه میرم خونه مامان بزرگ هام با اینکه هیییچ کار خاصی نمیکنیم و سرم تو گوشیمه ولی بازم خوش میگذره!!!البته پدر بزر یه عالمه حرف......ادامه مطلب
ما را در سایت یه عالمه حرف... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-va-majaraham بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 5:10